بردیابردیا، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 3 روز سن داره

بردیا جوجه ی مامان

بدون عنوان

1392/11/10 9:16
نویسنده : مامان زهره
198 بازدید
اشتراک گذاری

پسرکوچولوی ما روز بیست وهفتم فروردین بدنیا اومد که البته چون عجله داشت دو هفته زودتر اومد پیشمون. ولی از همون اولین روزی که اومد زندگی ما رو عوض کرد انگار که  خدا بهترینای دنیا رو بهت داده باشه خیلی حس خوبیه.بردیا جون صبح خیلی زود توی بیمارستان صارم متولد شد یک ساعت بعد پسر خوشگلم رو آوردن پیشم البته قبلش توی اتاق عمل دیدمش پزشک مهربونم اوردش کنارم و اجازه داد همونجا ببوسمش البته بابا بهنام هم اونجا کنارمون بود و من خیلی آرامش داشتم.وقتی بردیا رو به بخش اوردن همه دورش جمع شدن پسرم مثل برف سپید و آروم بود همش لالا میکرد به زور بیدارش میکردیم که بهش شیر بدم.بعد از ظهرش همه برای دیدنش اومدن.وقتی بیدار شد یکی از پرستارا گفت که فکر کنم نی نی تون چشماش روشن باشه ما خیلی تعجب کردیم ولی وقتی پسرم بزرگتر شد دیدیم آره واقعا چشمای خوشگلش به باباجونش(بابام)رفته.رنگ چشماش بین عسلی و سبز خیلی زیبا بنظر میرسه که با هر لباسش رنگش تغییر میکنه.خلاصه فردا ظهرش همه با هه برگشتیم به خونه تا زندگی سه نفرمون رو کنار هم شروع کنیم .خدایا شکر بابت همسر مهربون و پسر باهوشی که به من بخشیدی.

                      

niniweblog.com

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

حسام
1 بهمن 92 16:25
سلام عزیزم امیدوارم که خوب باشی و سایه شما همیشه بالای سر آقا بردیا باشه خوشحال میشم به وب گل پسرم سربزنی بوس
مامان زهره
پاسخ
سلام ممنون از لطفتون متاسفانه هر چی تلاش کردم نتونستم وب گل پسرتون رو باز کنم نمی دونم مشکل چی بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مهدیه
16 تیر 93 12:08
زهره عزززززززززززززززززیزم ایشالا همیشه کنار شوهرت و پسر ناز و خوردنیت خوشبخت و آروم زندگی کنی
مامان زهره
پاسخ
قربونت برم خاله ی مهربون .ایشالله زودتر گل پسر نازت سالم و سرحال به دنیا بیاد تا این دو تا وروجک حسابی با هم همبازی بشن.خیلی دوست داریم.
پرداخت قبض آب
21 تیر 93 17:03
سلام وبلاگتون بی نظیره پسرتم نازه خدا نگهش داره http://www.chargedirect.ir/bill
مامان زهره
پاسخ
ممنون لطف دارید